.

.

علی حکیم‌جوادی مدیر بااخلاق و خوش‌خلقی است، سرشار از انرژی، سحرخیز و مردمدار که حتی منتقدانش هم معترفند هرگز در پی آسیب ‌زدن و آزردن رقبایش نبوده. معاون وزیر و مدیرعامل سابق ایزایران، موسس سازمان فناوری اطلاعات و رئیس هیات مدیره ایرانیان‌نت مرد معتمد بسیاری از بازیگران امروز قدرت و ثروت فناوری اطلاعات است و حتی هنوز می‌توان رگه مردمداری یک فرش‌فروش قزوینی و تیزهوشی دانشجوی سخت‌افزار دانشگاه تهران را در رفتارش دید. خودش معتقد است هیچ گاه در تمام حیات حرفه‌ای موفق و طولانی‌اش اسب زین‌شده زیر مهمیزهایش نبوده و این روزها نیز در حال آرام کردن بهسازان ملت پس از توفان‌های سال پیش است. شاید کمی از آنها که به جایش آمده‌اند به خاطر بی‌مهری و سیاسی‌کاری آزرده باشد ولی مثل همیشه می‌گوید در پی افکار منفی برای خود و دیگران نیست چرا که قربانی اول افکار منفی خودش است. حکمت مهندسی که از حکمیت پرهیز می‌کند.

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

سال تولد: ۱۳۳۹

محل تولد: قزوین

سوابق تحصیلی: دکترای مهندسی صنایع از دانشگاه تربیت مدرس، کارشناسی ارشد مهندس صنایع از دانشگاه صنعتی شریف و کارشناسی سخت افزار کامپیوتر از دانشگاه تهران

سوابق مدیریتی: رئیس هیات مدیره و مدیرعامل بهسازان ملت، رئیس هیات مدیره ایرانیان نت، معاون فناوری اطلاعات وزیر ارتباطات، رئیس سازمان فناوری اطلاعات، مدیرعامل ایزایران، مدیر تولید بدون کارخانه، رئیس کمیته ملی WSIS ایران، رئیس کمیته ملی IFAP ایران، جانشین مدیرعامل و عضو هیات مدیره صنایع مخابرات ایران

خوش‌خلقی‌اش در سپیده‌دم یک روز کاری خیره‌کننده است، وقتی اصرار می‌کنیم که خودش را معرفی کند به خنده می‌گوید: «شماها هم مثل این جاهایی هستید که از آدم بازپرسی می‌کنند حتی اگر بشناسیدمان باز می‌گویید خودت را معرفی کن.»

ولی انصافاً بازجویی را خوب تاب می‌آورد. متولد ۱۳۳۹ قزوین است. در محله قدیمی «در کوشک» به دنیا آمد؛ در چند قدمی امامزاده کهن شهر، حلیمه خاتون که به روایتی همشیره امام رضا (ع) است. خانواده پدری‌اش هم‌ بازاری هستند و خود پدرش فرش‌فروشی سرشناس و خوشنام. چهار برادر و یک خواهر هستند و با فوت برادر ارشدش او حالا بزرگ‌ترین فرزند ذکور خانواده است: «پدرم تا قبل از اینکه مشکلاتی برای سلامتی‌اش پیش بیاید یکی از معتمدان بازار قزوین بود و هنوز وارد کسب پوشاک و نساجی نشده بود. در زمان کودکی ما بسیار علاقه داشت که همگی برویم مطابق سنت بازاری‌ها کسب پدری را ادامه بدهیم به ویژه که من استعداد و علاقه محسوسی هم داشتم اما مادرم علاقه فراوانی داشت که همه‌مان درس بخوانیم. همه خواهر و برادرهای من در حالی پزشک شدند که هر وقت از پدرم می‌پرسیدیم ما کلاس چندم هستیم می‌گفت فکر کنم چهارم یا پنجم. اصرار مادرم تا آنجا بود که چون بقیه بچه‌ها دکتر بودند تا همین چند وقت پیش به من سرکوفت می‌زد که تو چرا دکتر نشدی. تا بالاخره من هم دکترایم را اخیراً تمام کردم و رفتم با افتخار گفتم که خوشحال شود، گفت ازت راضی‌ام. به نظرش دکتر شدن نهایت موفقیت یک محصل بود.»

.

مـادر

ما بدون شک خانواده‌ای مذهبی و سنتی بودیم با این وجود رئیس خانواده‌مان بی هیچ تردیدی مادرم بود. هنوز هم همه ما از مادرم حساب می‌بریم و روزی نمی‌شود که دست‌کم دو بار با هم تلفنی حرف نزنیم. همه ما به اصرار او درسخوان شدیم و حالا همیشه احساس می‌کنم نگاه و فکرش همراهم است. خودش سواد خواندن و نوشتن داشت و خانه‌دار بود ولی ما را از همان بچگی پیش از مدرسه گذاشت مکتب‌خانه تا درس بخوانیم. مادرم همیشه سرکوفت می‌زد که خواهرت دو بار قرآن را تمام کرده تو هنوز وسط بار اول هستی.

.

کودک بسیار بازیگوشی بود و با نظارت سخت درسی و اخلاقی مادرش است که شخصیتش شکل می‌گیرد. از همان کودکی درست در زمان پایان امتحانات همگی به مغازه پدر در بازار می‌روند و همین هم شم وی در زمینه بازار را بسیار تیز می‌کند: «شاید اگر ۱۰ روز مشهدی که هر سال پس از امتحانات می‌رفتیم نبود هیچ انگیزه‌ای برای پایان درس‌ها نداشتیم. اوایل حتی درس خواندن هم اندازه کار در بازار برایم سخت نبود ولی بعدها این علاقه در من زیاد شد.»

در اولین دوره نظام جدید ابتدا مدرسه رزبان و سپس پهلوی درس می‌خواند و درست در همین دوره است که بسیار به برق و کارهای فنی و حرفه‌ای مرتبط علاقه‌مند می‌شود و چون درسش خوب است برای اولین و آخرین دوره موسوم به جامع انتخاب می‌شود که به نوعی یک الگو برای دوره‌های تیزهوشان است و منتخبانش می‌توانند همزمان دروس ریاضی و تجربی و فنی را بخوانند: «شاید در خانه خیلی اهل شیطنت بودم ولی در مدرسه به اصطلاح خیلی موش می‌شدم. همیشه مبصر بودم و خیلی درس می‌خواندم. درشت‌تر از سنم هم بودم و والیبال بازی می‌کردم. حتی پیش از اینکه در مدرسه باز شود پشت در بودم. هنوز هم بسیار سحرخیزم و یادم نمی‌آید هیچ وقت بعد از ساعت پنج صبح خواب مانده باشم.»

سال سوم نظری بالاخره رشته ریاضی را انتخاب می‌کند و منشاء علاقه‌اش هم عشق فراوان او به برق و به ویژه رشته کامپیوتر است که با خواندن نشریات معتبر آن روز شیفته‌اش شده. با ۳۹ نمره ۲۰ در کارنامه‌اش به استقبال دانشگاه می‌رود و تقریباً در کنکور همه دانشگاه‌‌ها شرکت می‌کند: «همیشه از بچگی آرزویم بود که دانشگاه تهران قبول شوم و مهر ۵۷ هم در کامپیوتر دانشگاه تهران قبول شدم. فرصت رفتن به چند دانشگاه دیگر را هم داشتم مثلاً در دانشگاه نفت آبادان برق قبول شدم یا چون آن سال دانشگاه آریامهر دانشجو نگرفت بعدها نیز یک دوره رفتم شریف ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که بهترین گزینه همین دانشگاه تهران است.»

.

حکیم جوادی ها

می‌شود با قطعیت گفت همه حکیم‌جوادی‌ها اهل قزوین هستند. در میان خانواده‌های قدیمی شهر دو خانواده از همه قدیمی‌تر و ریشه‌دارتر و به همان نسبت مشهورترند؛ حکیم‌جوادی‌ها و آسید جوادی‌‌ها. بسیاری بین همین دو خاندان وصلت می‌کنند. ما همیشه در تهران هم حضوری نصفه و نیمه داشتیم. مادرم اصالتاً متولد تهران بود و پدرم نیز نه‌تنها در تهران خانه و امکانات داشت بلکه عمه و خانواده پدری‌ام هم در تهران بودند. این عمه‌ام که همیشه تلویزیونش به راه بود گاهی به طنز به من می‌گفت برای دیدن من می‌آیی تهران یا برای تلویزیون. تهران فقط آزادی‌اش برای ما جذاب بود ولی باز هم خودمان تربیت شده بودیم که بسیار حواس‌مان به رفتارمان باشد.

.

تلویزیون

می‌شد تفاوت دیدگاه پدر و مادرم و نفوذ مادر را در ماجرای تلویزیون دید. آن سالی که انسان برای اولین بار پایش را روی کره ماه گذاشت ما هنوز بچه بودیم و تمام لوازم خانگی‌فروشی‌های شهر در ویترین‌هایشان تلویزیون‌هایی گذاشته بودند که ماجرای رفتن به ماه را نشان می‌داد. به پدرم اصرار کردیم که تلویزیون بخریم و چون پدرم بسیار بچه‌دوست بود موافقت کرد ولی مادرم بسیار مخالف بود. می‌گفت آنتن تلویزیون بالای خانه علم شیطان است و ما در این خانه روضه‌خوانی داریم. پدرم خواست یکی از این «شاب لورنس‌«های مبلی که درشان قفل می‌شد را بخرد، مادرم قبول کرد؛ به شرطی که سه ماه محرم، صفر و رمضان اصلاً در تلویزیون باز نشود. من شیطان بودم و با چاقو زبانه در را باز می‌کردم و تلویزیون می‌دیدم ولی خواهرم لومان می‌داد. تلویزیون را در این ماه‌ها توی زیرزمین می‌گذاشتند تا من دسترسی پیدا نکنم. اگر فیلم و موسیقی پخش می‌شد باید رویمان را برمی‌گرداندیم. تا روزی که ازدواج کردم حتی پایم را در یک سینما نگذاشته بودم.

.

درست در بحبوحه انقلاب است که می‌رود دانشگاه تهران و هر چند بسیار پسر درسخوانی است ولی بالاخره جو دانشگاه او را می‌گیرد: «یک روز داشتم خیلی جدی در حیاط دانشکده فنی «فیزیک هالیدی» می‌خواندم و پشت سرم هم دانشجوها مشغول تظاهرات در محوطه دانشگاه بودند. دو دختر خانمی که روبه‌رویم روی نیمکت نشسته بودند به یکدیگر می‌گفتند این چه آدمی است که کل کشور زیر و رو شده دارد هالیدی می‌خواند!؟ من هم کتاب را بستم و رفتم میان دانشجوهای دیگر.»

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

در خیابان جمالزاده تهران برایش یک خانه می‌گیرند و فرصت دارد حتی در زمان تعطیلی دانشگاه هم به فعالیت سیاسی بپردازد. عضو انجمن اسلامی است و تجربه کار سیاسی‌اش در این دوران نیز سرانجام در خود قزوین کار دستش می‌دهد: «ما چون در دانشگاه تهران دسترسی خوبی به نوارها و اعلامیه‌های حضرت امام داشتیم یکی از کارهایمان این بود که می‌رفتیم همین اعلامیه‌‌ها را در قزوین پخش می‌کردیم. یک روز سخنرانی اخوی و پدر آقای ابوترابی بود و ما کلی اعلامیه در کاپشن و لباس‌مان پنهان کرده بودیم. در قزوین هم مثل شهرهای دیگر حکومت نظامی بود و وقتی ایست دادند برادرم که از ما کوچک‌تر بود فرار کرد. نزدیک مسجد یک میدان میوه و تره‌بار بود و وقتی تیر هوایی شلیک کردند برادرم روی زمین خیس خورد زمین و من فکر کردم او را کشته‌اند، به جای برادرم رفتم سراغ افسری که شلیک کرده بود که چرا شلیک کردی؛ جوری مرا زدند که دهنم پر خون شد. من و برادرم را بردند بازداشتگاه و اهالی بازار خبر بردند که پسران حاج آقا حکیم‌جوادی را گرفته‌اند. من در بازداشتگاه مدام به برادرم می‌گفتم خدا لعنتت کند با این فرار کردنت. همان روز کلی آدم را گرفتند و من را برای بازپرسی بردند. پرسیدند چه‌کار می‌کردید من گفتم با برادرم می‌رفتیم حلیم بخریم. بازپرس خندید و گفت آن هم دوتا دوتا. با پیگیری پدرم رهایمان کردند و صبح دوباره مسجد بودیم.

.

انضباط

تقریباً همه نمراتم در دوران دبیرستان ۲۰ بود ولی یک نمره ۱۰ داشتم. ماجرایش هم این بود که یک بار معلم کلاس نبود، همه بچه‌ها رفتند بازی کنند من ماندم در کلاس درس بخوانم، چون همیشه در مدرسه سرم توی کتاب بود. وقتی مدیر یک‌دفعه آمد سر کلاس دید بچه‌‌‌ها نیستند پرسید بقیه کجا هستند من هم گفتم دارند در حیاط بازی می‌کنند. گفت به همه‌شان انضباط را ۱۰ می‌دهم من هم گفتم باشد ولی ما هم باید همراه آنها می‌رفتیم؛ انصاف نیست کسانی که در کلاس مانده‌اند در حق رفته‌ها نامردی کنند. گفت باشد برو بیرون ولی به تو هم ۱۰ می‌دهم. من رفتم و آن بنده خدا هم ۱۰ داد. بعدها به دوستانم گفتم هم درس خوبی برای من بود هم درس خوبی برای مدیر.

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

دانشگاه

هر بار که برای خرید کتاب‌‌های کمک‌درسی به تهران می‌آمدم آرزو می‌کردم از دروازه‌های دانشگاه تهران بروم داخل. همان سالی که کامپیوتر دانشگاه تهران قبول شدم در رشته برق دانشگاه نفت آبادان هم پذیرفته شده بودم و وقتی داشتم می‌رفتم برای مصاحبه حضوری در خیابان طالقانی الان، مادرم گفت علی ازت راضی نیستم اگر این دانشگاه را بروی. قبول شدم ولی نرفتم با وجود اینکه در آن زمان نفت آبادان بسیار متمول و مجهز بود. دانشگاه علم و صنعت رشته مخابرات داشت که در آن زمان بسیار مورد علاقه من بود و پذیرفته شدم ولی نرفتم. صنعتی شریف که بود آریامهر سال ۵۷ دانشجو نگرفت و بعد اعلام کرد آن داوطلبانی که در دانشگاه‌‌های دیگر پذیرفته نشده‌اند می‌توانند بیایند این دانشگاه. بعدها رفتم شریف ولی پشیمان شدم.

.

دانشگاه پس از انقلاب خیلی هم جای درس خواندن نیست و همکاری کوتاهی که با بسیج می‌کند انقلاب فرهنگی می‌‌شود و دانشگاه‌‌ها تعطیل. تصمیم می‌گیرد به عرصه کسب و کار برگردد و با کمک پدر و همکاری یکی از بستگان وارد تولید نساجی می‌شود و موافقت اصولی از صنایع قزوین برای اولین کارخانه تولید گردبافت ایران را می‌گیرد. پدرش هم به حوزه پوشاک رفته و همین او را ترغیب می‌کند به کار برگردد. سال ۶۲ که دانشگاه باز می‌شود دوباره به تهران باز می‌گردد و با اصرار پدرش مواجه می‌شود که برگردد به کسب و کار. باز زور مادرش می‌چربد و چون احساس می‌کرده دیگر خیلی دوره، دوره کامپیوتر نیست در کمال تعجب به صنایع تغییر رشته می‌دهد و این بار در دانشگاه صنعتی شریف: «چون بیشتر واحدهایم عمومی بود خیلی به مشکل برنخوردم ولی یک ترم که گذشت فهمیدم چه اشتباهی کرده‌ام چون عملاً خیلی هم رشته تخصصی به نظرم نیامد و دیدم رشته را دوست ندارم. رفتم سوال کردم با بدبختی برگشتم به همان رشته و دانشگاه قبلی.» سخت‌افزار کامپیوتر را در دانشگاه تهران تمام می‌کند و در عین حال کسب و کار جانبی‌اش را نیز با موفقیت ادامه می‌دهد.
در دانشگاه لیسانس را با رتبه دوم در رشته‌اش تمام می‌کند و وقتی هم در دانشگاه صنعتی اصفهان فوق‌لیسانس مهندسی سیستم‌ها قبول می‌شود نتیجه می‌گیرد که نمی‌خواهد تحصیل را ادامه دهد و دنبال کار در مجموعه دفاعی می‌رود که بتواند در عین حال سربازی‌اش را نیز بگذراند: «آن سال‌ها سر نیروی دارای مدرک دعوا بود و برای همین رفتم سپاه مصاحبه کردم قبول شدم ولی فرستاده شدم برای تکمیل پرونده. اتفاقاً اولین مصاحبه را همین آقای تقی‌پور خودمان انجام داد ولی حالا یادش نمی‌آید. سال ۶۵ یک روز داشتم پشت فرمان در خیابان پاسداران از جلو وزارت دفاع رد می‌شدم دیدم یک اعلامیه زده‌اند که استخدام می‌کنند. به زحمت یک جایی پارک کردم رفتم پای بنر آگهی. دیدم یک آقایی به نام آقای شمیرانی در آنجا ایستاده، مرا که دید چند سوال پرسید که کجایی و چه مدرکی داری. تا فهمید چه خوانده‌ام و چه کارهایی کرده‌ام چشمش برق زد و دست مرا گرفت برد صنایع مخابراتی شیراز. نگو این آقای شمیرانی دم در ایستاده بود تا وقتی یکی می‌رود جذب صنایع دفاعی شود اگر خوب بود ببردش صنایع مخابراتی. خب نیروی خوب با رزومه خوب هم واقعاً کم بود و آن روزها برایش سر و دست می‌شکاندند.»

.

پــدر

ما همیشه تابستان‌ها می‌رفتیم مغازه مرحوم پدرم و چون نمی‌خواست دست ما پول نقد بدهد بعد از چند سری گفت می‌خواهم برایت فرش بخرم و یک فرش بسیار زیبای اردکان را به نام من خرید که حس جالبی بود؛ دانستن اینکه این فرش به نام شماست. حتی هنوز یکی از همان فرش‌ها را که پدرم خرید در خانه دارم و به هیچ قیمتی حاضر نشدم عوضش کنم. من خیلی از نکات مثبت زندگی و کارم را از پدرم یاد گرفتم که به همه یاد داد وابستگی‌های انسانی و اخلاقی آدم‌ها به یکدیگر در کار بسیار مهم است. همیشه همه از پدرم به نیکی یاد می‌کردند و این مایه افتخار من و خواهر و برادرانم بود. امکان نداشت کسی قرض بخواهد و پدرم ندهد. آرزویم این است که بتوانم روزی به پدرم که الگویم است، نزدیک شوم.

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

درست در شرف ازدواج است که همان فردای روز رفتن به صنایع مخابراتی ایران جذب وزارت دفاع می‌شود. عبدالمجید ریاضی تازه رئیس مجموعه صنایع مخابراتی ایران شده و در بخش طراحی و بهبود‌سازی علی حکیم‌جوادی استخدام می‌شود. این شروع همکاری او با وزارت دفاع است و در کنار یک دو جین جوان تازه استخدام‌شده دیگر از طراحی ابزارهای ساده شروع می‌کنند که اغلب ابزاری ارتباطی مورد نیاز در جبهه به شمار می‌روند. کارهایش که به تدریج شاخص‌تر می‌‌شوند او را برای مهندسی معکوس ابزارهایی به کار می‌گیرند که پیشرفته‌ترند و در نهایت در راس یک تیم مهندسی به تله‌میت آلمان اعزام می‌شود. خط تولید بی‌سیم را پس از این سفر سال ۶۶ در صنایع مخابراتی ایران راه‌اندازی می‌کنند و بعدها دستاوردهای فنی به حدی می‌رسد که حتی آلمانی‌‌ها هم می‌خواهند از آنها بخرند: «این تقویت‌کننده‌های نیرو آن‌قدر روی کار دستگاه‌های بی‌سیم نیروهای ما تاثیر داشتند که اعتقاد داشتیم با تحول کارکرد دستگاه موسوم به BR30  می‌تواند جان بسیاری از نیروهای ما را در جبهه نجات دهد.»

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

کامپیوتر

از دوران نوجوانی سه نشریه می‌خواندم که مرا شیفته کامپیوتر کرد و البته ایزایران. یکی دانشمند، یکی علم الکترونیک و دیگری نشریه‌ای که خدابیامرز آقای سرافراز اخوی رئیس سابق صدا و سیما در ایزایران پیش از انقلاب چاپ می‌کرد به اسم «رایانه». خیلی کم تکثیر می‌شد و هر بار می‌آمدم تهران حتماً تهیه‌اش می‌کردم. اینها نه‌تنها بسیار به رشته کامپیوتر علاقه‌مندم کردند بلکه بسیار هم مرا شیفته ایزایران کردند که آرزویم یک روز کار کردن در آن بود.

.

ریاضی

آقای ریاضی در این سال‌هایی که ما با هم کار می‌کردیم دارای ویژگی‌های مثبت بسیاری بود که به نظر من خیلی‌هایش در فضای سیاسی مغفول مانده است. مثلاً ایشان یکی از افرادی بود که خودش واقعاً فنی بود و بسیاری از طرح‌ها را به عنوان مدیرعامل خودش می‌آمد در آزمایشگاه می‌نشست و به‌شخصه انجام می‌داد. مثلاً یکی از اولین کارهای ما مهندسی معکوس یک ترانسفورماتور بود که عصر آمد نشست دانه‌دانه سیم‌ها را باز کرد و گفت و نوشتیم. با یک حوصله‌ای همه این کارها را انجام می‌داد. این تز که باید صنعت را به سمت خودکفایی ببریم ایده ایشان بود. بعد از آقای ریاضی آقای غفاریان این را از تولید حتی به سمت طراحی هم بردند.

.

تازه ازدواج کرده است که خانه جدیدی در خیابان کارگر شمالی می‌خرد و به تدریج با جدی شدن پروژه‌هایش در صنایع مخابراتی ناگزیر می‌شود کسب و کارهای شخصی‌اش را تعطیل کند. این شروع آشنایی با مرحوم وفا غفاریان و سایر چهره‌های شاخص واحد الکترونیک سپاه نیز هست که آن زمان هنوز در گام مشغول به کار هستند: «داشتم سرپرست طراحی می‌شدم که به ما کار روی آنتن‌های جدید را پیشنهاد دادند و من رفتم روی طراحی آنتن‌ها کار کردم تا اینکه ماموریت دادند روی صنعت آنتن و دکل کار کنم.»

.

تقی پور

تکلیف مجلس به دولت در کاهش وزارتخانه‌ها کابینه را ترغیب می‌کرد که بدون مخابرات وزارت ارتباطات آن‌قدر کوچک شده که بتواند در یک وزارت دیگر ادغام شود. دلیل رفتن آقای تقی‌پور هم شاید این بود که ایشان مانع واقعی ادغام وزارت ارتباطات با وزارت نیرو بودند. شاید افرادی فکر کردند با رفتن وی ادغام این وزارتخانه‌‌ها آسان‌تر خواهد بود. ایشان هم آدم مجادله و کار سیاسی نیستند. ولی این بار مجلس مانع ادغام شد.

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

شش سال خدمتی که به ازای سربازی‌اش انجام می‌دهد کاملاً او را در بدنه فنی وزارت دفاع راه می‌اندازد. همکاری نزدیکی با چند واحد تولیدی و پژوهشی در آلمان دارد و وقتی صنایع مخابراتی ایران زیر نظر صاایران می‌رود هم ماموریت شرکت و هم ماموریت حکیم‌جوادی تغییر می‌کند: «در دوره آقای ترکان به تدریج وزارت دفاع وارد حوزه‌های سازندگی و غیرنظامی هم می‌شد و به من ماموریت دادند صنایع ارتباطی را راه‌اندازی کنم که وظیفه غیرنظامی داشت. بخشی از پروژه‌های تولیدی بی‌سیم‌های انتظامی است.»

به اصرار همسرش دوباره کنکور می‌دهد و در دانشگاه صنعتی شریف قبول می‌شود؛ این بار صنایع می‌خواند. در همین حین است که سال ۷۳ درسش را تمام می‌کند و اولین واحد SMD در کشور را نیز راه می‌اندازد: «همین سال‌ها بود که مرحوم غفاریان مرا صدا کرد و گفت باید بروی صنعت امنیت مخابرات. در آنجا شدم معاون تولید و جانشین مدیرعامل. نه‌تنها تجهیزات نظامی مانند رمز‌کننده‌ها را در این دوره ساختیم بلکه حتی تاکسی‌متر و ترازوهای دیجیتال نیز در آن مجموعه تولید می‌شد.»

سال ۷۸ با مطالعاتی که در صاایران انجام می‌دهند به سمت مفهوم «تولید بدون کارخانه» می‌روند. در زمان شمخانی مسئول همین واحد تولید بدون کارخانه می‌شود: «به ما یک اتاق زیرشیروانی دادند که نصفش تلفنخانه بود و چون بالای آشپزخانه صاایران قرار داشت همه به ما زنگ می‌زدند که امروز ناهار چی داریم.» اول ترازوی دیجیتال را می‌آورند و بعد به شش صنعت می‌رسند و حتی پروژه PCM4 را در مقابل صنایع قطعات ایران و مدیرش وحید صدوقی برنده می‌شوند. در این رویکرد جدید صاایران مجموعه‌ای از پیمانکاران را با توان مالی و اعتباری خودش ترکیب می‌کند و نتیجه بسیار محسوس است. حتی با اینکه اولین PCM در مرکز فرد اسدی آتش می‌گیرد نمونه‌های اصلاح‌شده وارد بازار می‌شوند و موفق هستند. بازی بعدی روی DLC هاست که حتی زیر قیمت چینی‌ها برنده می‌شوند و با اروپایی‌ها فناوری‌ها را می‌گیرند. طی پایان دوره‌اش در این مرکز صنایع نوین از کنتور دیجیتال‌ گرفته تا صنایع نفت و از لامپ‌های کم‌مصرف گرفته تا الکترونیک خودرو را تولید می‌کنند و با بودن در مدیریت تولید و جانشینی مدیرعامل حضوری همه‌جانبه دارد.

.

اینترنت مـلـی

اگر انصاف داشته باشیم همه کارهای اساسی شبکه ملی اطلاعات در همان دوره ما انجام شده و اگر از دوستان بپرسید حتماً باید افتخار کنند که در دوره قبلی چنین کاری صورت گرفته. برخی از این اسامی را گاهی آن‌قدر بزرگ می‌کنیم که به مشکلات عجیبی می‌خورند در حالی که مشابه این طرح تقریباً همه جای دنیا وجود دارد. گرایش جهانی این بود که محتوای داخلی جذاب‌تر از محتوای جهانی باشد. این شبکه بیش از آنکه یک پروژه باشد یک مفهوم بود و هست؛ افتتاح آن در زمان این دولت یا آن دولت دستاورد نیست یک اقدام سیاسی است. زیرساخت قانونی هم به برنامه پنجم توسعه ماده ۴۶ برمی‌گشت که ما را الزام می‌کرد این کار را انجام دهیم.

.

سال ۸۴ با ورود ایرانسل به بازار نزدیک به دو هزار میلیارد تومان قرارداد مورد نیاز با وندورهای خارجی می‌بندند و در زمان مدیریت تقی‌پور با داشتن بیلینگ همراه اول حدود ۸۰۰ میلیارد تومان قرارداد بسته‌شده دارند که نشان می‌دهد ایده‌های خانواده درباره شم تجاری پسر ارشد پربیراه هم نبوده: «دیگر در این بازه من یک مدیر فنی نبودم بلکه مجموعه‌ای بودیم که تخصص مذاکره با خارجی‌ها را داشتیم و قبل از توسعه محصول، توسعه تجاری ایجاد می‌کردیم. پروژه مشترک آقای غفاریان و جراحی موسوم به صد مدیر یا GMD نیز بر دیدگاه مدیریتی نسل ما بسیار تاثیر داشت.»

.

امـروز

من همان موقع هم که وزارتخانه بودم تقابلی با دوستان امروز نکردم. مردم خودشان بعد از خدا بهترین ناظرند. هیچ وقت اجازه ندادم جز در مدح نفر قبلی چیزی گفته شود و در مورد مدیر بعدی نیز چون در جای آنها نیستم قضاوتی نکردم و حرفی نزدم. در جلسه تودیع و معارفه هم کنایه‌هایی زده شد که من سکوت کردم.

همیشه در دورانم از آقای جهانگرد و قنبری و دوستان دعوت کردم و اعتقاد داشتم این دوستان سرمایه نظام و دوستان ما هستند. متاسفانه عکسش اتفاق نیفتاد و امروز شاید کمی دلگیرم که چرا حرمت دوستی رعایت نشده. ماها آدم‌هایی سیاسی نیستیم و نیازی به برخورد سیاسی هم بین ما نیست.

.

با این کارنامه درخشان به ایزایران می‌رود تا به همان قلعه رویایی دوران کودکی‌اش به درخشان‌ترین شکل ممکن بازگشته باشد. در زمان محمودزاده مدیرعامل خبرساز صاایران به مدیریت عاملی ایزایران منصوب می‌شود: «در ایزایران شاید دست‌مان بسته‌تر بود و چون ماموریت کلی در حوزه نرم‌افزاری بود ما ناگزیر باید روی بحث‌های شبیه به سیستم‌عامل ملی کار می‌کردیم، اولین قرارداد SOC در همین زمان و اولین قرارداد طرح ملی پدافند عامل نیز در همین دوره از ایزایران بسته شد. ما اولین مراکز شبیه‌سازی را راه‌اندازی کردیم ولی این شیوه درآمدزایی لازم را نداشت و باید ایده‌ای خلق می‌شد.»

با راه‌اندازی مجموعه‌هایی مانند آریا همراه و بازنگری سازمان‌هایی همچون انستیتو ایزایران یا صنایع کامپیوتری ایران این سازمان‌ها هم بار دیگر جان می‌گیرند و خون به رگ‌های ایزایران تزریق می‌شود. در مواردی مانند دیتاسنتر ملی و کارت سوخت هم پس از رفتن حکیم‌جوادی چندان موفق نیستند. نیم دهه بعد که از ایزایران می‌رود امتیاز قابل قبولی دارد و آغاز دولت دوم احمدی‌نژاد است: «ایزایران همواره با این فشار مواجه است که باید در موارد خاصی کار کند که این موارد از دید حاکمیتی و ملی درست بودند ولی با ادبیات شرکتی چندان جور درنمی‌آمدند.»

۸۹ که برای ریاست و در واقع ساختن سازمان فناوری اطلاعات به وزارت ارتباطات فرا خوانده می‌شود از بافت مدیریتی به دولتی می‌رود و هرچند نه دقیقاً ولی جایگزین رئیس سابقش عبدالمجید ریاضی می‌شود. سازمان فناوری اطلاعات در آن زمان هنوز شرکت فناوری اطلاعات است و با پیگیری حکیم‌جوادی مراودات قانونی انجام می‌شود تا سازمان پرسر و صدای امروز تعیین شود. با همراهی سعید مهدیون سازمان متولی آی‌تی کشور تاسیس می‌شود: «ما پروژه‌هایی را برای سازمان گرفتیم که هویت آن را تعیین می‌کرد مثلاً همین شبکه ملی اطلاعات و اساسنامه بزرگی که اجازه می‌داد تمام آی‌تی کشور در ذیل آن قرار گیرد.»

.

علی حکیم جوادی مهندسی که مدیر شد

.

شبکه ملی اطلاعات در آن زمان پا می‌گیرد و ضمن همکاری موفقی که با مخابرات دارند شبکه‌های مالیاتی،‌ گمرکی، شباب و سلامت در آن زمان توسط این سازمان طراحی و با همراهی مخابرات تشکیل می‌شوند. دیتاسنترهای کلیدی در سازمان‌ها و برخی استان‌ها ایجاد می‌شوند و به اعتقاد حکیم‌جوادی بستر جذب سرمایه‌ برای شبکه ملی اطلاعات به این ترتیب فراهم می‌آید و قدم اول برای دولت الکترونیکی نیز برداشته می‌شود.

هرچند کارنامه قابل قبولی از دوران مدیریتش دارد ولی قابل انکار نیست که بخش عمده‌ای از تلاش‌هایش صرف تاسیس و تثبیت سازمان می‌شود: «ما زیرساخت مناسبی از قانون و ارتباطات با سایر نهادها داشتیم. اساسنامه سازمان واقعاً جامع است و به تایید شورای نگهبان رسیده. ۳۰ میلیارد تومان در سال کل بودجه سازمان بود و در آن دوره بارها هویت و بقای وزارت ارتباطات زیر سوال رفت. سه بار وزیر عوض شد. در این شرایط باید ما کار می‌کردیم و کردیم؛ با همکاری مخابرات و مدیرانش بهترین کارها را انجام دادیم و من فقط سه سال این سمت را داشتم.»

خروجش از دولت به‌رغم بی‌مهری دوستان سابق شروع چند داستان جدید است. از یک طرف دیگر به قلمرو وزارت دفاع بازنمی‌گردد، دکترا را تمام می‌کند، سعی می‌کند با تغییر ترکیب بازیگران اپراتور چهارم ماجرای فیبر نوری را با حضور ام‌تی‌‌ان در ایرانیان‌نت حل کند و به دعوت رضا تقی‌پور وزیر سابق به بنیاد مستضعفان وارد می‌شود. آریا همراه را گسترش می‌دهد و زنجیره کنسرسیوم‌ها را بزرگ می‌کند...

.

.

از: آرش برهمند

برگرفته از: ماهنامه پیوست

.

.