.
.
ما در عصری از اضطراب دایمی زندگی میکنیم. اضطراب به وضعیتی همیشگی و مانا تبدیل شده است. فناوری مدرن، بهجای آنکه صلح و ثبات به همراه بیاورد، جامعهای بیقرار، نامطمئن و پرتنش ایجاد کرده است. همان سیستمهایی که برای ارائه اطلاعات و ایجاد ارتباط میان انسانها طراحی شدهاند، در عوض ترس، تفرقه و بیثباتی احساسی و عاطفی را دامن زدهاند. هوش مصنوعی، الگوریتمهای رسانهها و شبکههای اجتماعی و نظارت انبوه، فقط شیوه تعامل ما با اطلاعات را تغییر ندادهاند - بلکه چگونگی اندیشیدن، احساس کردن، و حتی درکمان از واقعیت را بازسازی کردهاند.
امروزه یک فرد معمولی در یک روز بیش از آنچه نسلهای پیشین در تمام عمر خود تجربه میکردند، اطلاعات دریافت میکند. در هر لحظه، ما در معرض اخبار فوری، اعلانها، موضوعات داغ، و محتوای الگوریتمی هستیم که طراحی شدهاند تا واکنش احساسی ما را تحریک کند. نتیجهی آن، فرهنگی از ازدحام و اغتشاش ذهنیِ دائمی و اضطرابِ فزاینده است، جایی که افراد در برابر رویدادهای فراگیر، از جمله رویدادهای اجتماعی، احساس ناتوانی میکنند. این مزاحم ذهنی که مانع تفکر عمیق، آرامش یا حضور ذهن میشود. این «چیز» دائماً ذهن را از چیزی به چیز دیگر میبرد و هیچوقت بر موضوع معینی متمرکز و عمیق نگه نمیدارد. اما این یک موضوع تصادفی نیست، بلکه امریست که آگاهانه طراحیشده است.
شرکتهای بزرگ فناوری میدانند که ترس باعث افزایش تعامل میشود. وقتی محتوایی ترسناک یا نگرانکننده باشد، مردم بیشتر واکنش نشان میدهند و وقت بیشتری را صرف آن میکنند. مثلاً: دیدن یک تیتر خبری مثل «ویروسی خطرناک در حال گسترش است» معمولاً توجه بیشتری را جلب میکند تا «همه چیز خوب است و مشکلی نیست». شبکههای اجتماعی از این واکنش طبیعی انسانها به ترس استفاده میکنند تا آنان را بیشتر روی پلتفرم نگه دارند.
.
.
پلتفرمهای شبکه اجتماعی، وبسایتهای خبری و موتورهای جستجو برای «اطلاعرسانی» و «آگاهیبخشی» طراحی نشدهاند، بلکه برای «تحریک کردن» طراحی شدهاند. هرچه داستانی بیشتر از نظر عاطفی و احساسی بار داشته باشد، احتمال بیشتری دارد که به اشتراک گذاشته شود، روی آن نظر داده شود و واکنش بگیرد. الگوریتمها برای سوءاستفاده از این واقعیت طراحی شدهاند، و محتوای جنجالی و هیجانانگیزی را که موجب برانگیختهشدن خشم، وحشت، تعصب و قبیلهگرایی میشود، تقویت میکنند. هدف ساده است: مردم را به چرخهی «اسکرولکردن بیپایان» معتاد نگه دارند تا آنها به صفحههای مجازی بچسبند و در نتیجه، تحت تأثیر کسانی قرار گیرند که دنیای دیجیتال را کنترل میکنند. اما این عصر دیجیتالیِ اضطراب، تنها یک استراتژی تجاری یا یک راهبرد بازاریابی نیست، بلکه بسیار فراتر از آن، این یک «بحران وجودی» برای بشریت است.
اندیشمندان حتی در قرن نوزدهم هم بسیاری از خطرات روحی و معنوی را که اکنون در عصر هوش مصنوعی نمایان شدهاند، پیشبینی کرده بودند. آنان وضعیت مدرن را وضعیتی از «امکانهای بیپایان» توصیف میکردند، جایی که انسان در برابر «انتخابهای بیپایان» فلج میشود و در نتیجه، خویشتنخویش را از دست میدهد. آنان این حالت را «سرگیجهی امکانها» نامیدند - وحشت فراگیر و بیپایانی که از آگاهی به اینکه میتوانی «هر چیزی» باشی اما در واقع بدون آگاهی، تعهد، معرفت و معنویت، «هیچ چیزی» نیستی، ناشی میشود.
هوش مصنوعی بهخوبی نمایانگر این سرگیجه و اغتشاش ذهنی است. دنیایی را عرضه میکند بدون محدودیت، جایی که در آن دانش، سرگرمی و هویت بهطور بیپایانی قابل سفارشیسازی هستند. توهم فریبندهای را القا میکند که گویا میتوانی هر چیزی باشی، همهچیز را بیاموزی، و در همهجا حضور داشته باشی - همهاش بهصورت همزمان. اما اندیشمندان هشدار داده بودند که این نوع توانایی در انتخابهای بیحد و مرز، به آزادی منجر نمیشود - بلکه به یأس ختم میگردد. هرچه گزینههای بیشتری داشته باشیم، متعهدشدن یا متعهدماندنمان به یک چیز دشوارتر میشود، و بدون تعهد، حس خودبودگیمان را از دست میدهیم. این دقیقاً دام جهان دیجیتال است. یک نفر میتواند تمام عمر خود را آنلاین بگذراند، محتوایی نامتناهی را مصرف کند، در موضوعاتی پایانناپذیر بحث کند، و هویتهای دیجیتال بیپایانی را کاوش کند. اما در انتهای این «همه چیز»، واقعاً «هیچ چیز»ی نساخته، هیچچیزی را درونی نکرده، در هیچ چیزی ریشه ندوانده، و دچار احساس پوچی شده است. هوش مصنوعی آنها را آزاد نکرده - بلکه آنها را به بند کشیده و در تلهی توهم «پتانسیل بیپایان» فروانداخته و اسیر کرده است.
اندیشمندان این را «یأسِ نخواستنِ خود بودن» نامیدهاند. این وضعیت کسی است که خودِ واقعیاش را رها کرده و با خودی مصنوعی جایگزین ساخته، همیشه سرگرم، همیشه مشغول، اما هرگز واقعاً حاضر نیست. این دقیقاً همان یأسی است که هوش مصنوعی آن را تشدید میکند. شبکههای اجتماعی به ما اجازه میدهند که از خودمان چهرهای دیجیتال بسازیم که از خودمان در واقعیت صیقلیتر باشد. محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی میتواند هنر، ادبیات، و حتی تعاملات انسانی را شبیهسازی کند، بهطوری که تلاش انسانی بیفایده به نظر برسد. الگوریتمهایی که تجربههای ما را سامان میدهند، خواستههای ما را شکل میدهند، و ما را بهسمت «هویتهایی پیشساخته» سوق میدهند، بهجای آنکه اجازه دهند از طریق آگاهی، ایمان و تعهد، خود حقیقیمان را پرورش دهیم.
از این منظر، هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار نیست - نیرویی است که روح انسان را میکوبد و از نو میسازد. این فناوری ما را از روابط واقعی جدا میکند و آنها را با تعاملات مجازی جایگزین میسازد. صبر و انضباط را از میان میبرد چون همهچیز را بلافاصله در دسترس قرار میدهد. دنیایی خلق میکند که در آن انسانها نیازی به انتخابکردن ندارند - چون الگوریتم همیشه بهجای آنها انتخاب میکند. با این حال، همانطور که اندیشمندان بیان کردهاند، ناتوانی در اتخاذ یک تعهد واقعی (انسانی، اجتماعی، ایمانی)، سرچشمهی یأس است.
برای انسانهای آگاه و علاقهمند به معنا، مقاومت در برابر الگوریتمهای اضطراب تنها یک ضرورت روانشناختی نیست - بلکه یک تمرین ذهنی و روحی است. ما باید فعالانه گامهایی برای محافظت از دل و ذهن خود در برابر جریان مداوم اطلاعاتِ ترسمحور برداریم. این به معنای نادانی یا عقبنشینی از واقعیت نیست، بلکه به معنای امتناع از تحت کنترل بودن توسط فوریتهای مصنوعیِ دنیای دیجیتال است.
گام اول، بازپسگیری کنترل بر توجهمان است. «توجه» یکی از ارزشمندترین منابعی است که داریم، اما بیشتر افراد آن را بهآسانی به پلتفرمهایی میدهند که به نفع آنها عمل نمیکنند. انسانهای آگاهِ اهل معنا باید هدفمند باشند درباره اینکه تمرکزشان را به کجا معطوف میکنند. این یعنی تعیین مرزهای سختگیرانه برای استفاده از شبکههای اجتماعی، محدودکردن مواجهه با چرخههای خبری اضطرابآور، و اولویتدادن به روابط واقعی نسبت به تعاملات دیجیتال. هرچه زمان کمتری صرف مصرف محتوای الگوریتمی شود، شفافیت ذهنی و روحی بیشتری بهدست میآید.
گام دوم، پرورش ذهنیتی آگاه، هدفمند و معطوف به معنا بهجای ذهنیتی الگوریتمی است. الگوریتمهای جهان بر پایهی ترس عمل میکنند، اما نهادهای انسانی مانند وجدان و اخلاق ما را به زندگی خردمندانه فرامیخوانند. بهجای شکلگیری توسط موضوعات داغ روزمره، خردمندان باید از حقیقتهای ابدی و مطلق جهان هستی سرمشق بگیرند. این یعنی آغاز و پایان روز با تفکر و مطالعه، نه با صفحه نمایش - تا «آرامش آگاهانه» ذهن ما را شکل دهد، نه «اضطرابهای جهان».
گام سوم، ساختن اجتماعات واقعی است. یکی از سلاحهای قدرتمند تکنوکراسی مدرن بر علیه معنویت بشری، انزوا است. انسانهایی که دائماً آنلاین هستند اما از تعامل انسانی واقعی جدا شدهاند، بهراحتی دستکاری میشوند. پادزهر این وضعیت، اجتماع حضوری، فیزیکی و محلی است - خانوادههای مستحکم، محفلهای فرهنگی و اجتماعی با اعضایی وفادار، و دوستیهایی بر پایه افکار و اهداف و آمال مشترک، نه علاقهی دیجیتال. وقتی انسانهای خردمند حضور فیزیکی را به تعاملات مجازی ترجیح میدهند، شبکههایی از پایداری ایجاد میکنند که غولهای فناوری نمیتوانند بهآسانی آنها را کنترل کنند.
هدف سیستم تکنوکراتیکِ امروز، صرفاً اضطرابآفرینی نیست - بلکه ایجاد حواسپرتی، یا بهتر بگوییم «پراکندگی ذهنی» است. انسانی که ترسانده و حواسش پرت شده، از تفکر و فکرکردن به دور میماند. انسانی که ترساندهشده و حواسش پرت است، نمیسازد. انسانی که ترساندهشده و حواسش پرت است، مقاومت نمیکند. بزرگترین عمل مقاومت در برابر این سیستم، ساختن و انتخاب خویشتن آگاه و متعهد، پرورش حکمت و خرد، و تلاش در جهت حاکمیت خرد بر آشوبهای مصنوعی جهان است.
باید درک کرد که خودبودگی واقعی در انتخابهای بیپایان یافت نمیشود، بلکه در تعهد - در زندگیای ریشهدار در ایدهآلها و بنیانهایی ابدی. برای انسان خردمند، آن چیز ابدی یعنی زندگی در آگاهی و حرکت در جهت تکامل جامعهی بشری. همانطور که هوش مصنوعی و کنترل الگوریتمی پیچیدهتر میشوند، وسوسهی تسلیم شدن به سیل طاقتفرسای اطلاعات نیز بیشتر خواهد شد. اما خردمندان فراخوانده نشدهاند که تماشاگر منفعل تئاتر دیجیتال جهان باشند. ما فراخوانده شدهایم که بیدار، بصیر و شجاع باشیم. «زیرا بشر در طول هزارهها به این فهم رسیده که روح ترس موجب تکامل او نبوده، بلکه روح قوت، محبت و خرد یار و یاور هزاران سالهی او بوده است.» اضطراب را رد کن. حواسپرتی و پراکندگی ذهنی را رد کن. زندگیای بساز که در واقعیت، آگاهی و تعهد ریشه دارد. در این صورت، نهتنها جان خود را از دستکاریهای عصر دیجیتال حفظ میکنیم، بلکه الگویی برای دیگران میسازیم - مدلی از اینکه چگونه میتوان در عصر کنترل الگوریتمی، آزاد و آزاده زندگی کرد.
این لحظه، فرصتی بیسابقه برای ترویج خردمندی است. همانطور که هوش مصنوعی باورهای محکم و حقایق قطعی و مسلّمی که مردم در دنیای مدرن (غیردینی) به آن تکیه کردهاند را بیثبات میکند، باورهایی مانند این که: « علم همیشه جواب همهچیز را دارد.» یا « تکنولوژی ما را نجات میدهد.» یا « خوشبختی در پیشرفت شخصی یا رفاه مادی است.» شاید لازم باشد در اینجا کمی مصداقیتر بنویسم: هوش مصنوعی به ظاهر خیلی "قدرتمند"است، اما وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، یه سری تناقضها و ترسها ایجاد میکند که آن باورهای قطعی سکولار و مدرن را میلرزاند. به این شکل که فرد در جایی از خود خواهد پرسید: «اگر ماشین بتواند بهتر از انسان فکر کند، بنویسد، بسازد، حتی احساسات را شبیهسازی کند... پس دیگر ارزش انسانی ما کجاست؟» و سپس لاجرم این پرسش در ذهن نقش میبندد که: «اگر یک ربات میتواند بهتر از من باشد، من چرا وجود دارم؟!»
در این وضعیت مردم به دنبال پاسخهایی خواهند بود که ماشینها نمیتوانند فراهم کنند. زنی که از دوستان مصنوعیِ تولیدشده با هوش مصنوعی سرخورده شده، اشتیاق به همدل و مونسی واقعی خواهد داشت. مردی که از واسطهای مغز-رایانه وحشت دارد، به دنبال خویشتنی خواهد گشت که فراتر از سختافزار باشد. کودکی که توسط چتباتها آموزش دیده، به دنبال حقیقتی موثق خواهد بود. در اینجاست که خردمندان و حکیمان الگوی ما میشوند - کسانی که همچون درختان تنومند، محکم، استوار و ریشهدار زندگی میکنند، و وجودشان خود پاسخی است به پوچگرایی دیجیتال. محافل فرهنگی ما باید پناهگاههای وجودی شوند: مکانهایی که سکوت در آن ترسناک نیست، سؤالها آسیبشناسی نمیشوند، و رمز و راز نیاز به حل شدن ندارد. ما به آموزشنامههایی نیاز خواهیم داشت که اضطراب ناشی از هوش مصنوعی را مطرح کنند، آیینهایی که دوباره به زندگی بُعدی حکیمانه ببخشند، و سلحشورانی که در این مسیر سنگلاخ و سخت مهارت همراهی و راهگشایی داشته باشند.
پاسخ خردمندانه به خلأ وجودی ناشی از هوش مصنوعی، واکنشی یا منفعلانه نیست - بلکه عمیقاً امیدوارانه است. ما به باغ بهشت و دوران بیگناهی پیشاتکنولوژیک بازنمیگردیم، بلکه بهسوی افق درخشان آگاهی و تکامل پیش میرویم. به عقیدهی یکی از فیلسوفان قرن نوزدهم «حقیقت، سوبژکتیو بودن است، درونی و شخصی بودن است». انسان در «خاص بودن» به کمال میرسد: جایی که هوش مصنوعی تعمیم میدهد و همه چیز را کلی میبیند، آدمها را مثل هم میبیند و برایشان نسخهی عمومی میپیچد، خرد فردی شخصیت میبخشد؛ جایی که ماشینها با انتزاع، مفاهیم را خلاصه و کلی میکنند، خودآگاهی خردمندانه، به مفاهیم تجسم واقعی و ملموس میبخشد. در میان جبر الگوریتمی و در دنیایی که آدمها خودشان را با شخصیتهای ساختگی (مثل پروفایلهای مجازی) تعریف میکنند، در عصر خودهای مصنوعی، انسان خردمند هویتی ارائه میدهد که در آگاهی، معرفت و تعهد به فرهنگ و اخلاق ریشه دارد. چنین هویت ژرفی است که ناجیان دروغین سیلیکونی را، که سراب ترانسهیومنیسم یا «فراانسانگرایی» را تبلیغ میکنند، شکست میدهد و راه تداوم تکامل انسان را باز نگه میدارد و آزادی و آگاهی را به انسانهایی تقدیم میکند که تلاش میشود در بندهای نامریی آلگوریتمها گرفتار نگه داشته شوند. اتفاقاً امروز روز فرصت انسانهای آگاه و متعهد به اصول انسانی است که در راه انسانیت بتازند
تأثیرات فرسایندهی فناوری دیجیتال بر شکوفایی انسانی، هم عمیق بوده و هم متناقض. گوشیهای هوشمند - این دروازههای جیبی به سوی از خود بیگانگیِ بیانتها - بهعنوان ابزارهایی برای آزادی معرفی شدهاند، اما به زندانهایی برای مقایسهها و همچشمیهای وسواسی و تمرکز خردشده بر سطحیترین امور تبدیل شدهاند.
.
شبکههای اجتماعی وعده ارتباط دادند، اما تکهتکهشدن جامعه را تحویل دادند؛ اپلیکیشنهای دوستیابی، وعده عشق دادند، اما بیثباتی در روابط عاطفی را نهادینه کردند؛ سرویسهای پخش محتوا، سرگرمی ارایه دادند، اما صبر را فرسودند و بیهودگی را رواج دادند. دادهها روشناند: نرخ خودکشی در میان نوجوانان و جوانان ۱۰ تا ۲۴ ساله، از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۲۱ در آمریکا ۶۲درصد افزایش یافته؛ «مرگهای ناشی از یأس»، از الکل، مواد مخدر و خودکشی در سال ۲۰۲۲ بیش از ۲۰۷٬۰۰۰ نفر را در آمریکا به کام مرگ کشاند؛ و تقریباً یکسوم بزرگسالان گزارش دادهاند که حداقل هفتهای یکبار احساس تنهایی میکنند. در میان جوانان ۱۸ تا ۲۵ سال، ۶۱درصد در طول دوران همهگیری کرونا، احساس تنهایی عمیق را تجربه کردهاند - با وجود آنکه بهطور دائمی «آنلاین» بودند.
خطابههای آرمانگرایانه نابغههای پرحرف «سیلیکون ولی»، در برابر واقعیتی که آفریده، فرو میپاشد – نسلی برآمده که در وفور غرق شده، اما روحشان توسط همان ابزارهایی که وعده رضایت داده بودند، گرسنه مانده است. این صرفاً همبستگی نیست - بلکه علیت است: وقتی انسانها اختیار خود را به الگوریتمهایی که برای اعتیاد طراحی شدهاند، میسپارند، وقتی خانوادهها به قلمروهای فئودالی دیجیتال تجزیه میشوند، و وقتی معناهای متعالی انسانی به ترشح دوپامین ناشی از لایک تقلیل مییابند، پوچگرایی به حالت پیشفرض نسلی تبدیل میشود که با صفحهنمایش رشد کردهاند.
شتاب انقلاب پیشروی هوش مصنوعی جامعهی بشری را تهدید میکند که این سرطان روحی گسترش بیشتری خواهد یافت. اگر گوشیهای هوشمند توانایی ما در اندیشیدن پایدار را تضعیف کردهاند، سیستمهای فراهوشمند ممکن است تواناییمان برای فکر کردن را از بین ببرند. وقتی هوش مصنوعی در هر حوزه شناختی، عملکردی بهتر از انسان داشته باشد - از نوشتن ایمیل گرفته تا تشخیص بیماری، حتی خلق هنر - چه چیزی از انسان باقی میماند؟ هویت شغلی، که هماکنون هم تحت فشار اقتصاد «آزادکاری» (فریلنس) در حال فروپاشی است و ممکن است بهکلی ناپدید شود. غرور نجار در کار خود، شادی معلم در برافروختن درک شاگردمدرسه، هیجان دانشمند از کشف - این ستونهای معنا، در آستانهی بیاهمیتشدن هستند. برای نسلی که همین حالا هم سرگردان است، این جابجایی میتواند فاجعهبار باشد. اگر جوانان امروزی نمیتوانند پاسخ دهند که «من کی هستم؟» وقتی اینستاگرام سلیقهشان را تعیین میکند و واتساپ روابطشان را تنظیم میکند، وقتی هوش مصنوعی نهتنها آنان را بازتاب میدهد، بلکه خالق هویتشان میشود، چگونه خواهند توانست دوام بیاورند؟
هشدار برخی فیلسوفان دربارهی «امر واحد ضروری» - یعنی تنها چیزی که انسان واقعاً به آن نیاز دارد و بدون آن زندگی پوچ و بیمعنا میشود - در اینجا ضروریت فوری مییابد. مشاهدات این فیلسوفان متناظر است بر این که بدون ایمان، حقیقت، یا هدفی عمیق در زندگی، انسانها حتماً دچار یأس میشوند، چراکه «گل همین پنج روز و شش باشد»، دستاوردهای مقطعی فرو میریزند و لذتهای گذرا دلزدگی میآورند. عصر فناوری این حقیقت را در نظر ما وارونه کرده است، و میلیونها نفر را قانع ساخته که گویا مقدسترین امر زندگی در بهینهسازی خویش نهفته است - با بیوهک کردن بدن، بازسازی بهرهوری، و سپردن شناخت به اپلیکیشنها. اما اینها همگی همچون قلعههای شنی سستی در برابر موج عظیم بیمعنایی هستند. ابرهوش مصنوعی، در ناکجاآباد مجازیِ انسانهای زندانی در آن، این بیهودگی را با وضوحی هولناک عیان خواهد کرد: وقتی ماشینها میتوانند با سرعتی نامحدود خود را بهبود دهند، رشد تدریجی انسان چه ارزشی دارد؟ وقتی ذهنهای مصنوعی سمفونیهایی خلق میکنند که باخ را پیشپاافتاده جلوه میدهند، چرا کسی باید ویولن تمرین کند؟ بحران، اقتصادی نیست - بلکه وجودی است: برای زندانی، فرسایشِ کاملِ دلیلِ برخاستن از بستر، در جهانی که دیگر به او نیاز ندارد.
.
.
مطالب مرتبط:
موبایل بزرگترین تهدید تاریخ شناخته شد!
چرا دنیای مدرن برای مغز ما بد است؟
یکی از بنیانگذاران «اَپِل» خواهان ممنوعیت رباتهای رزمی خودمختار شد
.
www.tesalkootah.ir || 2025-04-25 © 2015 © All rights reserved www.etesalkootah.ir تمامی حقوق برای www.etesalkootah.ir محفوظ است. بیان شفاهی بخش یا تمامی یک مطلب از www.etesalkootah.ir در رادیو، تلویزیون و رسانههای مشابه آن با ذکر واضح "اتصال کوتاه دات آی آر" بعنوان منبع مجاز است. هر گونه استفاده کتبی از بخش یا تمامی هر یک از مطالب www.etesalkootah.ir در سایت های اینترنتی در صورت قرار دادن لینک مستقیم و قابل "کلیک" به آن مطلب در www.etesalkootah.ir مجاز بوده و در رسانههای چاپی نیز در صورت چاپ واضح "www.etesalkootah.ir" بعنوان منبع مجاز است. |
.